کوروش بزرگ

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

همسر کوروش بزرگ-بانو کاساندان

۱۵۱ بازديد


بانو کاساندان دختر فرناسپه از شاهدختان خاندان هخامنشی بود. وی از اصالت ایرانی برخوردار بود. او همسر و همراه و همفکر همیشگی بزرگ مردی به نام کوروش بود. کوروش بزرگ در طول زندگی خود فقط یک زن اختیار کرد و او کاساندان نام داشت. کاساندان قبل از کورش درگذشت و بعد از او کورش در اندوهی فراوان ماند و برای همیشه و به احترام همسرش تنهایی را برگزید.

 

کاساندان، کاسادان یا کَساندان همسر کوروش بزرگ، از تبار هخامنشی بود. کاساندان ملکه ۲۸ کشور آسیائی بوده و همواره در کنار همسرش کوروش بزرگ پادشاهی می‌کرده و قدرت‌مندترین زن دربار هخامنشیان به شمار می‌آمده است. با این حال به نظر می‌رسد با توجه به نظام مردسالاری در ایران باستان او به عنوان یک زن درباری حق دخالت در امور سیاسی را نداشته است. او خواهر اوتاناس و دختر فرناسپ هخامنشی بود. حاصل ازدواج او و کوروش ۵ فرزند بود؛ کمبوجیه، بردیا، آتوسا،آرتیستون و دختری که نامش ذکر نشده‌است. به گفته داندامایف، دختر سومی احتمالاً رکسانا بود.

پسر بزرگ کاساندان و کورش، کمبوجیه دوم، جهانگشایی کرد و مصر را به امپراتوری هخامنشیان افزود. بردیا نیز مدتی کوتاه بر تاج تخت نشست. اما آتوسا را بی‌شک باید با دیدی دگر نگریست. چرا که دختر کورش بودن چنان «جایگاه ویژه ای» به او بخشید که داریوش بزرگ او را به همسری خویش برگزید. و فرهیختگی و درایت آتوسا در تمام طول تاریخ زبانزد شد.

 

 

بی شک کاساندان مادری بزرگ بود که چنین فرزندان بزرگی پرورش داد که هر یک نامی نیک در تاریخ دارند. وی همچنین همسری نمونه بود چرا که در همه مراحل سخت دوشادوش کوروش کبیر حضور داشت و همراه همیشگی او بود.

 

کوروش کاساندان را بسیار دوست میداشت.هنگام مرگ کاساندان در بابل ۶ روز عزای عمومی اعلام شد. مقبره کاساندان در پاسارگاد ، در کنار آرامگاه کوروش بزرگ می‌باشد. پس از کورش کبیر او نخستین شخصیت قدرتمند کشور بزرگ ایران بود. کاساندان ملکه 28 کشور آسیائی بود که کورش بزرگ بر آنها پادشاهی می کرده است.

زندگینامه کوروش بزرگ

۱۵۰ بازديد


کورش کبیر طی سالهای 546 ق.م تا 538 ق.م به درجه ای از قدرت رسیده بود که مطمئن شود از نبرد بین النهرین دست خالی باز نمی گردد. در 539 ق.م کورش با ارتشی مجهز و بزرگ از دجله عبور کرد.

بابل به دلیل داشتن برجها و باروهای بسیار بزرگ و مرتفع معروف بود و گمان بسیاری بر این بود که کورش از حمله خود به بابل پشیمان شود."نبوئید" پادشاه بابل،که مردی هنر دوست بود برای مقابله با سپاه کورش پسر خود"بلتسر" را برای مقابله با کورش فرستاد اما "بلتسر" شکست خورد و به سوی بابل عقب نشینی کرد.

فتح بابل در ابتدا غیر ممکن می نمود چرا که مردم بابل در داخل قلعه مرتفع خود قادر به کشت و زرع و مقاومت در برابر مهاجمان بودند و از طرف دیگر نیز وسایل قلعه کوب کورش برای کوبیدن شهر ناتوان بودند.بنابراین کورش از عنصر غافلگیری استفاده کرده و دستور داد تا آب فرات را برگردانند.کم شدن جریان آب فرات سبب شد تا سربازان وی بتوانند از ورودی راه رودخانه به شهر،خود را به داخل بابل برسانند.اینجا بود که حکایت تکراری تاریخ یعنی"غافلگیری مدافعان قلعه"رخ داد.

کورش کبیر پس از فتح بابل دستور عجیبی صادر کرد که برای مردم آن زمان تازگی داشت. او دستور داد که شهر از هرگونه تخریب و تعرض در امان بماند و معابد و گنجینه های شهر حفظ شود.

در مورد آنچه در شهر سارد رخ داد نیز روایت های مشابهی نقل شده است که اگر چه در پایان به این نکته می رسند که سربازان پارسی ، شهر را غارت نکرده و با مردم سارد به عطوفت رفتار کرده اند ولی می کوشند به نوعی این رفتار سپاهیان پارس را به عملکرد کرزوس و تاثیر سخنان وی در پادشاه جوان هخامنشی مربوط کنند تا آنکه مستقیماَ دستور کوروش را عامل رفتار جوانمردانه ی سپاهیان ایران بدانند. پس از تسخیر سارد ، تمام کشور لیدیه به همراه سرزمینهایی که پادشاهان آن سابقاَ فتح کرده بودند ، به کشور ایران الحاق شد و بدین ترتیب مرز ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید.

 

پس از بدست آوردن سارد ، تمام لیدیه با شهرهای وابسته اش ، به دست کوروش افتاد و حدود ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید. این مستعمرات را چنانکه در جای خود خواهد آمد اقوام یونانی بر اثر فشاری که مردم دریایی به اهالی یونان وارد آوردند ، بنا کرده بودند. کوچ کنندگان از سه قوم بودند : ینانها ، الیانها و دریانها. نام یونان به زبان پارسی از نام قوم یکمی آمده است زیرا اهمیت آنها در این دست آورده ها (مستعمرات) بیشتر بود.

هرودوت اوضاع این مستعمرات را چنین می نویسد: ینانهایی که شهر پانیوم وابسته به آنهاست شهرهای خود را در جاهایی بنا کرده اند که از حیث خوبی آب و هوا در هیچ جا مانند ندارد. نه شهرهای بالا می توانند با این شهرها برابری کنند و نه شهرهای پایین ، نه کرانه های خاوری و نه کرانه های باختری .
کوروش در این هنگام به کارهایی که در خاور داشت بیش از کارهای باختر اهمیت داد. یک تن از اهالی لیدیه به نام پاکتیاس را برگزید و به حکومت این کشور گماشت . ترتیبات آن را با حوالی که در زمان آزادی داشت باقی گذاشت و پس از آن با کرزوس راهی ایران شد.
پس از آن لشکر پارس آهنگ تسخیر تئوس کرد. تئوس یکی از زیباترین شهرهای ایونیه بود که سه هزار سال پیش از این بوسیله ی مهاجرانی که از بخش پرتانیه ی آتن به آنجا آمده بودند بنا شده بود. اهالی تئوس نیز به سان مردم فوسه رفتار کردند . یعنی پیش از رسیدن پارسیان ، شهر را تخلیه نموده و به آبدر گریختند و در همانجا ساکن شدند. و اما سایر شهرهای ایونیه چون دریانها و اُاِلیانها راه مردم تئوس و فوسه را نرفتند. آنها با پارسیان پیمان بستند و با پذیرش حکومت آنان در شهر و دیار خود ماندند و به زندگی آرام خود ادامه دادند. از آن پس هارپاگ به جنگ با کاریها ، کیلیکها و پداسیها پرداخت و اندک اندک تمام نواحی آسیای صغیر به فرمان ایرانیان درآمد.
کوروش ابتدا علیه ایشتوویگو، شاه ماد، به جنگ برخاست و سپس به پایتخت حکومت ماد در هگمتانه یورش برد و با کمک‌هایی که از درون سپاه ماد به او شد، هگمتانه را فتح کرد. سپس کرزوس، شاه لیدیه را شکست داد و به‌سوی سارد لشکر کشید و پس از دو هفته، شهر سارد به اشغال نیروهای ایرانی درآمد. کوروش مسئولیت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و خود به اکباتان بازگشت و به‌سوی «پارت»، «زرنگ»، «هرات»، «خوارزم»، «باختر»، «سغد»، «گندار»، «ثه‌تَگوش» و «اَرَخواتیش» لشکر کشید. جزئیات این جنگ‌ها در تاریخ ثبت نشده‌است و اطلاع کمی دربارهٔ جزئیات این نبردها وجود دارد.
در خلال فتح بابل، کوروش منشور خود در خصوص آزادی‌های اجتماعی و دینی را اعلام کرد. بنی‌اسرائیل نیز مشمول چنین قانونی شد و کوروش آن‌ها را مخیر کرد که در بابل بمانند یا به سرزمین کنعان در ساحل مدیترانه بازگردند. در خصوص آنان که به کنعان بازگشتند، کوروش تمهیداتی را برای بازسازی هیکل یا معبد سلیمان فراهم آورد و استقرار آنان را در آن منطقه تسهیل کرد. این رفتار برای یهودیان، که نقطهٔ مقابل رفتار اسارت‌بار بابلیان بود، کوروش را به قهرمانی برای قوم یهود بدل ساخت که جایگاه ویژه‌ای در متون دینی آنان یافت. در شماری از کتب انبیا از کتب عهد عتیق، نام کوروش به‌عنوان منجی برده‌شده و گاه اقدام او در جهت آزادسازی یهود از اسارت، به‌عنوان یک مأموریت خودآگاه یا ناخودآگاه الهی تلقی شده‌است. نمونه‌ای از این یادکرد را می‌توان در کتاب دوم تواریخ ایام (۲۲:۳۶–۲۳)، کتاب عزرا (۱، ۴:۳–۵، ۵:۱۳–۱۷، ۶:۳، ۱۴) کتاب اشعیا (۲۸:۴۴، ۱:۴۵ به بعد، ۱:۴۶–۲، ۴۷) و کتاب دانیال (۲۱:۱، ۶:۲۹، ۱:۱۰) بازجست.[۱۹]
پس از فتح همدان توسط کوروش و اسیر شدن آستیاگ، شوهرخواهر کرزوس شاه لیدیه، وی بسیار نگران بود که رقیب تازه‌ای پیدا کند و کوروش به سرزمین‌های به ارث رسیده از ماد قناعت نکند و آهنگ گرفتن سراسر آسیای صغیر را داشته باشد. از این‌روی تصمیم گرفت که نگذارد رقیب تازه‌نفس قوی گردد و برای اطمینان خاطر، از چند پیشگوی مشهور یک سؤال آزمایشی را پرسید که پاسخش را تنها خود می‌دانست و درصورتی که غیبگوها پاسخ صحیحی دادند، نتیجهٔ جنگ را از آن‌ها بپرسد. از میان پیشگوها، فقط پیشگوی معبد دلفی به نخستین پرسش وی پاسخ صحیحی داد و کرزوس معبد مذکور را غرق در گنجینه‌ای از زر کرد و با اطمینان کامل از درستی بی چون و چرای پیشگویی معبد دلفی، پرسید که آیا می‌تواند وارد جنگ با کوروش شود؟ پاسخ مشهود پیشگو این بود: «در جنگ بین کرزوس و کوروش، فرمانروایی بزرگی فرو خواهد پاشید». اینکه منظور از «فرمانروایی بزرگ» خود لیدیه بود، از ذهن وی نگذشت و از این پاسخ خشنود شد و سرگرم تجهیز خود برای لشکرکشی علیهٔ کوروش شد. وی فرستادگانی به مصر و بابل فرستاد و از آن‌ها خواست علیهٔ کوروش با وی متحد شوند و هردوی آن‌ها که از بزرگ شدن دولت هخامنشی نگران بودند، این اتحاد را پذیرفتند و وعده کردند که در سال آینده به او کمک کنند.[۶۲] در این هنگام، یکی از فرستادگان کرزوس به وی خیانت کرده و نزد کوروش آمد و بدو اطلاع داد که کرزوس در حال تدارک نیرو برای جنگ با توست. کوروش فوراً مقدمات جنگ را آماده کرد و تشخیص داد که نباید به دشمن فرصت دهد و او باید حمله را آغاز کند

توالی تاریخی جنگ‌های کوروش، پس از فتح آسیای صغیر مبهم باقی مانده‌است. کوروش مسئولیت فتح شهرهای آئونیان را در ساحل دریای اژه و بقیهٔ آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و به اکباتان برگشت تا مقدمات تسخیر بابل، باختر، سرزمین سکاها و بالأخره مصر را فراهم نماید.[۷۲][۷۳] اینکه چرا کوروش منتظر پایان کارها در آسیای کوچک نشده و با شتاب به درون ایران بازگشته، می‌تواند ناشی از این باشد که نبرد کوروش با کرزوس بی‌موقع بود و حمله از طرف پادشاه لیدیه صورت گرفت زیرا پس از انقراض دولت ماد، اوضاع ثابتی بر ایران حاکم نبوده و او می‌بایست به امور شرقی رسیدگی می‌کرد. مورخان یونانی دربارهٔ جنگ‌های کوروش در قسمت‌های شرقی ایران سکوت کرده‌اند و به جز هرودوت که آن هم به‌طور مختصر به این جنگ‌ها اشاره می‌کند، دیگران مطلبی ننوشته‌اند. داریوش نام ساتراپ‌های تحت فرمان امپراتوری هخامنشی را در سنگ‌نبشته‌های بیستون، تخت جمشید و نقش رستم ذکر می‌کند که نام سرزمین‌های شرقی ایران نیز در میان آنان است.[۷۴] در بند ششم سنگ‌نبشتهٔ داریوش در بیستون، وی به نام بیست و دو سرزمین اشاره می‌کند که امپراتوری او را تشکیل می‌دهند و چون در زمان نوشتن این سنگ‌نبشته، فقط سه سال از فرمانروایی داریوش می‌گذشت و این مدت هم صرف فرونشاندن شورش‌ها شده بود، می‌بایست این سرزمین‌ها در دوره‌های قبل به امپراتوری هخامنشی افزوده شده باشند؛ دوران پادشاهی کمبوجیه کوتاه بود و او تنها توانسته بود مصر را فتح کند. پس بی‌گمان این سرزمین‌ها را که در سنگ‌نبشتهٔ بیستون از آن‌ها به‌عنوان بخشی از پادشاهی هخامنشی نام برده شده، باید کمابیش همان سرزمین‌هایی بدانیم که به‌دست کوروش به امپراتوری هخامنشی افزوده شده بودند.[۷۵] این ایالات شامل «پارت»، «زرنگ»، «هرات»، «خوارزم»، «باختر»، «سغد»، «گندار»، «ثه‌تَگوش» و «اَرَخواتیش» است.[۷۶]

پارس‌ها پارت، هیرکانی و احتمالاً ارمنستان که همگی جزئی از قلمرو سابق پادشاهی ماد در ۵۴۹–۵۴۸ پیش از میلاد بودند را تصرف کردند. به گفتهٔ کسنوفون، هیرکانی داوطلبانه حاکمیت کوروش بر خود را پذیرفت. همان‌طور که در مورد عیلام والتر هینتس و ران زادوک با هم اختلاف نظر دارند که عیلام توسط پارس‌ها بعد از سقوط بابل در ۵۳۹ پیش از میلاد گرفته شد. با این وجود براساس یکی از متون پیشگویی بابلی، «شاه عیلام حمله خواهد کرد و از تخت پادشاهی بیرون خواهد کرد»، پادشاه بابل کسی که «خاندان هارران را تأسیس کرد». این شاه عیلام به عنوان کوروش دوم و شاه بابل به عنوان نبونعید شناخته شده‌است. عیلام باید قبل از حمله کوروش به بابل فتح شده باشد.[۷۷]

کوروش بدون شک، نه تنها نابغه هدایتگری بود که امپراتور بزرگ را بنیان گذاشت، بلکه بنیان‌گذار فرهنگ و تمدن شهری هخامنشی نیز بود. از آنجا که پارسی‌ها شوونیست (متعصب میهن‌پرست) نبودند، کوروش به سرعت فراگیری از ملت‌های مغلوب را آموخت. او نه تنها مادها را آرام کرد، بلکه آن‌ها را با پارسی‌ها متحد کرد و یک نوع پادشاهی دوجنبه‌ای از مادها و پارس‌ها به وجود آورد. کوروش سنت‌های پادشاهی را از مادی‌ها وام گرفت. آن‌ها کسانی بودند که بر یک امپراتوری حکمرانی می‌کردند، در حالی که پارسی‌ها، فقط متحدشان بودند. یک مادی، احتمالاً به عنوان یک مشاور شاه هخامنشی، به عنوان نوعی رئیس وزیران عمل می‌کرد. بنا بر نقش برجسته متاخرتر در پرسپولیس، پایتخت شاهان هخامنشی از زمان داریوش، یک مادی، مکرراً با پادشاه بزرگ، دیده می‌شود. ایلامی، ساکنان بومی پارس، همان گونه که می‌توان در این نقش برجسته دید، آموزگاران پارسی‌ها در زمینه‌های بسیاری بودند، برای مثال، لباس ایلامی‌ها بر تن پارسی‌ها و خراجگزاران ایلامی در نقش‌برجسته سنگی پرسپولیس دیده می‌شود.

کوروش جایگاه ویژه‌ای در تاریخ یهود دارد. در تورات واژه عبری «ماشیاح» به مفهوم مسیح یا منجی، تنها برای کوروش بزرگ استفاده شده و از او دست‌کم ۲۳ بار، و با احترام زیاد یاد شده‌است.[۱۲۳] در منابع عهد عتیق، با عناوین «مسیح خداوند» و «سرور، خدای بهشت» خطاب شده و به او «همهٔ پادشاهی‌های روی زمین» داده شده‌است. در کتاب عزرا و اشعیای نبی، از وی چنین یاد شده‌است: «او شبان من است و رضایت خاطر مرا فراهم خواهد کرد.»[۱۲۴] نام او در رسالت اشعیای ثانی، در کتاب عزرا و در انتهای کتاب دوم تواریخ و در کتاب دانیال (۱:۲۱; ۶:۲۹; ۱۰:۱) ذکر شده‌است.

در بابل و جاهای دیگر، مدارک فراوانی در ارتباط با تسامح و رواداری کوروش در امور دینی بدست آمده و هیچ نشانه‌ای از تعصب وی به دین ملی‌اش دیده نشده‌است.[۱۳۷] دربارهٔ اینکه کوروش چه دینی داشت، اختلاف نظر وجود دارد و احتمالاً کوروش خود می‌بایست پرستندهٔ اهورامزدا بوده‌باشد، اگرچه تقریباً هیچ چیزی دربارهٔ باورهایش نمی‌دانیم. مطابق با گزارش کسنوفون، کوروش در بارگاهش پیرامون مسائل دینی از رهنمودهای مغان پیروی می‌نمود. اگرچه بسیاری از پژوهشگران، کوروش را زرتشتی نمی‌دانند، مری بویس قویاً استدلال می‌کند که کوروش خود یک زرتشتی بود که چنان پا جای پای نیاکان خود می‌گذارد، نیاکانی که از سدهٔ هفتم پیش از میلاد هنوز پادشاهان کوچکی در انشان بودند. او خاطرنشان می‌سازد که آتشکدهها و نیایشگاه‌های پاسارگاد حاکی از عمل به آیین‌های زرتشتی‌است و متن‌های یونانی نیز به عنوان شاهد آورده‌اند که مغان زرتشتی جایگاه‌های ارزنده‌ای در دربار کوروش داشته‌اند.[۱۳۸]

لوییس گری عقیده دارد که کوروش دقیقاً پیرو آئین ایرانیان باستان قبل از گاتاهای زرتشت و بازماندهٔ آن در اوستای جدید بود و خدایانی که مورد تکریم کوروش بودند، با اهورامزدا، میترا، آذر و آناهیتا، قابل تطبیق هستند. وی معتقد است دین کوروش به آئین ارائه‌شده در اوستای جدید نزدیک بوده و دلیلی برای زرتشتی دانستن او وجود ندارد.[۱۳۹]

پژوهشگرانی همچون جورج کامرون و والتر هینتس نیز عقیده دارند که، زمان زندگی زرتشت مابین سال‌های ۶۶۰ تا ۵۸۲ پیش از میلاد بوده و کوروش در این مدت، حتی با زرتشت دیدار هم داشته و پیرو دین زرتشتی بوده‌است و دلیل این استدلال را آتشدان‌های ساخته‌شده در فضای آزاد و برج نگهداری آتش در پاسارگاد می‌دانند.[۱۴۰] ماکس مالوان می‌گوید که تاکنون هیچ مدرکی بدست نیامده که بر پایهٔ آن بتوان گفت، کوروش زرتشتی بوده‌است ولی رفتار او با آموزه‌های زرتشت و اصول دین او نقاط مشترک بسیاری دارد و شاید از دین زرتشتی تأثیر پذیرفته باشد

زندگینامه کوروش بزرگ

۱۵۱ بازديد


هنگامی که کوروش ده ساله شده بود و با کودکان بازی می‌کرد، آن کودکان وی را به عنوان پادشاه برگزیدند. وی در میان بازی، دستور داد یکی از کودکان را تنبیه کنند. پدر آن پسر به نام آرتمبارس نزد آستیاگ شکایت کرد و اظهار داشت که یکی از بردگان وی فرزند درباریان را چوب زده‌است. کوروش کبیر را نزد آستیاگ فرستادند تا تنبیه شود. شاه با مشاهدهٔ کوروش کبیر و شباهت وی با افراد خانواده فکر کرد نکند نوه خودش باشد. شاه چوپان را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید شکنجه خواهد شد و وی حقیقت را بیان داشت. پس از آن، شاه هارپاگ را احضار کرد و از وی پرسید: «طفل دخترم را که به تو سپرده بودم، چگونه کشتی؟» هارپاگ با دیدن چوپان پاسخ داد که: «پس از آنکه طفل را به خانه بردم، خواستم طوری رفتار کنم که امر تو اجرا شده باشد و قاتل پسر دخترت هم نباشم.» او گفت حالا که طفل زنده مانده باید خدا را شکر کرد و ضیافتی داد و از هارپاگ خواست به این میهمانی بیاید و فرزندش را هم همراه بیاورد. بدین ترتیب که او را برای صرف شام دعوت کرد و بدون آنکه وی خبردار شود از بدن فرزندش که همسن کوروش کبیر بود، غذایی تهیه کرد و به پدرش داد.

مدتی بعد آستیاگ بار دیگر به جادوگران و کاهنان روی آورد و از آنها سوال کرد که آیا باید از خطر نواده بترسد؟ آنها پاسخ دادند که رویای شاه هم ‌اکنون تعبیر شده‌ است برای آنکه کوروش کبیر هنگامی که با کودکان دیگر بازی می‌کرد به عنوان شاه انتخاب شد؛ بنابراین دیگر نیاز نیست از وی بترسد.

 

کوروش بزرگ

۱۴۷ بازديد


(بسیاری از نویسندگان زادگاه کوروش را ((آنشان)) ناحیه ای در کناره ایلام و در بختیاری امروز دانسته اند. دلیل این گروه از نویسندگان اعلامیه خود کوروش معروف به استوانه کوروش است که در بابل کشف شده است. زیرا کوروش در اعلامیه مذکور خود را پادشاه ((آنشان)) دانسته و نامی از پارس بمیان نیاورده است. این نویسندگان معتقدند که چون کوروش پادشاه ((آنشان)) بوده , زادگاه وی نیز باید ((آنشان)) باشد. عده دیگری از تاریخ نویسان عقیده دارند که چون هخامنش رئیس قبیله پاسارگاد بوده و شهری نیز به نام همان قبیله در پارس پایتخت ((کمبوجیه)) وجود داشته ((ماندان)) مادر کوروش متعلق به آن دیار بوده ,از این رو زادگاه کوروش نیز پارس باشد. گروه دیگری از تاریخ نویسان نیز بر این عقیده اند که چون پادشاه ماد برای غلبه بر کوروش به ((انشان)) که کوروش با لشکر خود در آنجا بوده , لشکر کشی کرده , بنابراین زادگاه و محل سکونت کوروش نیز باید ((انشان)) باشد.

اَنشان یا انزان نام ناحیهٔ مهم ایلامی در ایران باستان است. حدود سال‌های ۱٬۱۰۰ تا ۷۷۰ پیش از میلاد، انشان که در قلب پارس بود، جزئی از خاک ایلام شد.[۱] حدود ۷۷۰ تا ۶۴۶ پیش از میلاد، قبایل پارسی، ایلامیان انشان را وادار به مهاجرت به سمت شهر شوش کردند.[۲] در سال ۵۵۸ پیش از میلاد، پادشاهی کوروش بزرگ (کوروش دوم) در قلب پارس به مرکزیت انشان و خوزستان آغاز شد. وی پایتختِ هخامنشیان را در آن سال به شوش منتقل کرد.[۳][۴] در منطقه مرودشت که بزرگراه آنشان است مجتمعی از چندین دره و دشت در هم رفته‌اند. در حدود ۳۰۰۰ سال قبل ازمیلاد آنشان همچنین یک منطقه دیوار مانند بطول ۲۰۰ هکتار داشت. همچنین تعدادی روستا در ان حوالی وجود داشت

نظرات مختلفی در مورد محل منطقه و شهر انشان ابراز شده‌است. این گمانه‌ها را می‌توان بر گمانه‌های نوین و قدیم تقسیم کرد. مورخین و باستان شناسان و تا پیش از کاوش ای باستانشناسانهٔ ویلیام سامنر در سال ۱۹۷۲ در ملیان (دشتِ بیضای استان فارس شهرستان سپیدان) بیشتر موقعیت انشان را در خوزستان می‌پنداشتند اما پس از این کاوش‌ها، ایده‌های نوین بر وجود انشان در دشت بیضا اشاره دارد و در طی نیم قرن گذشته تا کنون این موضوع مورد اتفاق باستان شناسان ایران و جهان است

اَنشان یا انزان نام ناحیه مهم عیلامی در فارس غربی و مرکز آن است. متون اکدی و سومری در اواخر هزاره سوم پیش از میلاد گواهی سرزمین انشان را می‌دهند. حاکمان عیلامی در هزاره دوم پیش از میلاد، به‌طور سنتی عنوان شاه انزان و شوشان شوش را داشتند، انزان معمولاً لفظ عیلامی انشان بود. در اواسط هزاره‌یکم پیش از میلاد، انشان سرزمین خانگی پارس‌های هخامنشی شد.

طی سالیان اخیر سرزمین و شهر انشان همواره شریک قسمت‌های مختلف جنوب ایران گرفته می‌شد. در ۱۹۷۰، محل گسترده باستانی که تپه ملیان نامیده می‌شد واقع در دشت بیضا شهرستان سپیدان در غرب فارس (واقع در ۳۶ کیلومتری شمال غرب شیراز) به عنوان شهر گمشده پیشنهاد شده بود. سال‌های بعدتر، قطعه پاره آجری که کتیبه‌ای به خط میخی عیلامی نشان می‌داد و در سال‌های ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ در محل جمع‌آوری شد، که قسمت‌هایی از یک تعهد را دربرداشت، توسط یک شاه ایلامی اواخر هزاره دوم پیش از میلاد، اعلام شده که برای معبد واقع در انشان توصیف شده‌است. علاوه بر این، تعدادی از متون اقتصادی-ادارای حفاری شده در مَلیان در ۱۹۷۲ و بعد از آن گواهی داد که انزان، همان جایی است که در متون، نوشته شده بودند. این کشفیات سندی بر شناسایی مَلیان به عنوان محل شهر باستانی انشان می‌باشد.[۶]

در سال ۱۳۴۹، یافته‌های باستان‌شناسی در منطقهٔ تپه مَلیان (شهرستان سپیدان) در دشت بیضای استان فارس این گمان را پیش کشید که تپه ملیان محل شهر گمشدهٔ انشان باشد. با یافتن پاره‌آجرهایی با خط میخی عیلامی در این محوطه، این گمان تقویت شد. این نوشته‌ها که به نام یک شاه عیلامی در هزارهٔ دوم پیش از میلاد است از هدایای او به معبد انشان نام می‌برد. با توجه به این یافته‌ها، نظریه ای که می‌گوید منطقه انشان شمال غربی استان فارس را در بر می‌گیرد، قطعیت یافت.[۷][۸][۹][۱۰]

پَرسووَش آشوری باید همان پارسه فارسی باستان باشد که بیانگر مشخصه استان فارس است و این نباید با ناحیه پَرسووَش در استان کرمانشاه اشتباه گرفته شود و ما را گمراه کند. از همان زمان، انشان نامی سنتی برای جنوب بین‌النهرین برای ناحیه فارس شمالی محفوظ مانده‌است

ویل دورانت پیش از یافته‌های بیشمار باستان شناسان در شناخت موقعیت جغرافیایی انشان، آنجا را بر اساس گمانه‌ها در خوزستان می‌پنداشت:

ولایت انشان (شامل خوزستان و چهارمحال و بختیاری) ساتراپ مادها بود

در غرب دشت شوش و در حوضهٔ رود کُر شهر ملیان (انشان) ۵۰ هکتار وسعت داشته که این مساحت در اواخر دوران نیاایلامی (موسوم به دوران بانش) به ۱۵۰ هکتار می‌رسد و دور شهر آن را حصاری می‌سازند.[۱۶] ملیان بزرگ‌ترین محوطهٔ نیاایلامی کاوش شده تا کنون است.[۱۷] ملیان از اجتماع چند سکونت‌گاه کوچکتر در اوایل دوران بانش تشکیل شد.[۱۸] باستان‌شناسان حدس می‌زنند که ملیان نیاایلامی در آغاز شهری کوچک بوده که ساکنان آن مقامات اداری و صنعتگران نیمه‌وقتی بوده‌اند که بسیاری از ایشان کشاورز یا دامدار نیز بوده‌اند.[۱۹] به باور باستان‌شناسان، نظر به ماهیت دوگانهٔ جامعهٔ نیاایلامی (ترکیبی از کشاورزان یکجانشین و دامداران عشایری)، ملیان ابتدا به عنوان مکان گردهمایی و تراکنش بین یکجانشینان و عشایر بوده‌است.[۲۰] تا اواخر دوران نیاایلامی، تهدیدهای خارجی چنان بودند که ساکنان ملیان مجبور شدند فعالیت‌های شاق ساخت دیواری عظیم را به دست بگیرند.[۲۱] دیوار حصار پنج کیلومتر طول و احتمالاً ۲٫۵ متر ارتفاع داشته‌است و ۲۰۰ هکتار زمین را در خود جای داده‌است.[۲۲] کاوشگران حدس می‌زند برای ساخت این دیوار در یک دورهٔ ۱۴۰ روزه (فصل مناسب برای تهیهٔ خشت خام) حدود ۱٫۰۰۰ نفر لازم بوده، لذا با توجه به جمعیت حدوداً ۴٫۰۰۰ نفری ملیان در این دوره، احتمالاً افرادی غیر از ساکنان ملیان هم در ساخت آن نقش داشته‌اند. قطع خشت دیوار ۴۴ در ۲۲ در ۸ سانتی‌متر است و با گل اندود شده‌است.[۲۳] دیوار روی شالوده‌ای سنگی ساخته شده بود و احتمالاً به موازات آن در داخل دیوارهای کوچکتری نیز برپا شده بودند.[۲۴]

عملیات کاوش TUV در بخشی جداافتاده در جنوب شرقی ملیان نشانگر سازه‌های خانگی است که در آن‌ها شواهدی نیز از فعالیت‌های صنعت‌گری نیز یافت می‌شود.[۲۵] ابنیهٔ آن از خشت خام مستطیلی ۴۰×۲۰×۸ و خشت خام مربعی ۲۰×۲۰×۸ ساخته شده‌اند.[۲۶] اغلب دیوارهای یافت‌شده در کاوش TUV اندود شده بوده‌اند. چهار نوع اندود دیوار نیز در عملیات کاوش TUV یافت شده‌است که معمول‌ترین آن کاهگل است و بقیه عبارتند از اندود سفید (آهک گچی)، اندود رنگی (قرمز و مشکی)، و اندود «سیمانی» (ترکیب ماسه‌های ریز و ملاتی ناشناخته که کف یکی از بناها را اندود کرده‌است).[۲۷]

در عملیات کاوش ABC در شمال غربی ملیان مجموعه‌ای از چهار بنا در مقیاس یادمانی یافت شد. از بالاترین ساختمان (سطح ۲) با وصف انبار بزرگ یاد می‌شود و ساختمان سطح ۳ سازه‌ای بزرگ و خوش‌ساخت است که در آن اتاق‌ها و درها به شکلی رسمی جای گرفته‌اند و با نقش‌های هندسی و الگوهای گلدار تزئین شده‌اند.[۲۸] در ساختمان سطح ۴ نیز که مربوط به اواخر دوران نیاایلامی است شواهدی از فعالیت‌های خانگی و صنعت‌گری یافت شده‌است.[۲۹] بر اساس شواهد جدید، احتمالاً در اواخر دوران نیاایلامی سکوی عظیمی از خشت خام نیز در ملیان برپا شده بود.[۳۰]

در ۱۰ کیلومتری غرب ملیان، مجموعه‌ای از محوطه‌ها وجود دارد که در آن شواهد گسترده‌ای از صنعتگری (به‌ویژه تولید سفال) یافت شده‌است.[۳۱] در دامنهٔ جنوبی کوه کوهنانی نیز مجموعه‌ای از محوطه‌های زیرزمینی یا کوتاه وجود دارد که در مقابل تهاجم قابل دفاع بوده‌اند.[۳۲] از ۳٫۶۰۰ تا ۳٫۳۰۰ سال پیش در جنوب غربی ایران نیز اطلاعات چندانی وجود ندارد. جمعیت در این دوران کاهش یافته و سکونت‌گاه‌های باقی‌مانده در قالب گروه فرهنگی مشخص (که ویلیام سامنر[الف] آن را «فرهنگ قلعه» یا «فرهنگ چغا تیموران» می‌نامد) مسکون ماندند.[۳۳]

در دیگر جاهای دشت شوش تنها روستاهایی کوچک و پراکنده‌ای وجود داشته‌است

اَنشان یا انزان نام ناحیه مهم ایلامی در ایران باستان است. حدود سال‌های ۱۱۰۰ تا ۷۷۰ پیش از میلاد، انشان جزئی از خاک ایلام بود. حدود ۷۷۰ تا ۶۴۶ پیش از میلاد، قبایل پارسی، عیلامیان اَنشان را وادار به مهاجرت به سمت شهر شوش کردند.

 در سال ۵۵۸ پیش از میلاد، پادشاهی کوروش بزرگ (کوروش دوم) در اَنشان، فارس و یا خوزستان آغاز شد.
از دوره ی بانشی 5000 سال قبل بر اهمیت ملیان افزوده شد. در این دوره مرکز حکومت ایلامی که روستاییان یکجا نشین تشکیل شده بود به احتمال زیاد در ملیان یا انشان بود. آثار چشم گیری شامل عماراتی از این دوره در ملیان خاکبرداری شده است . به احتمال زیاد در همین دوره بود که مردم ملیان بارویی بزرگ کشیدند که بقایای آن هنوز به صورت پشته هایی در پیرامون محوطه باستانی به چشم می خورد . در دوره ی کفتری معادل دوره ی ایلام قدیم (4400 تا 2600 سال قبل ) ملیان به مهم ترین شهر در جنوب ایران و یکی از دو پایتخت شاهان ایلامی بدل شد. نام این شهر باستانی انشان بارها در نوشته های به دست آمده از دیگر مناطق آمده است و شاهان ایلامی فرمانروایی بر آن را در میان القاب سلطنتی خود ذکر می کردند.

حکومت ایلام یک حکومت از ایالات خود مختار یا نوعی حکومت فدرال بوده است ایلام شامل دو منطقه کوهستانی و جلگه می باشد که بخش کوهستانی آن به اندازه جلگه هایش شناخته شده نیست و قسمت بیشتر اطلاعات ما از ایلام از شوش به دست آمده که مدت زیادی پایتخت ایلام بوده است . اما بررسیها نشان می دهد علاوه بر شوش ، انشان دیگر ایالت ایلامی در زمانهایی پایتخت و مهم ترین ایالت ایران باستان بوده است.

انشان یا انزان نام بخشی از حوزه تمدن ایلام و نام مرکز آن بوده است . پادشاهان ایلام خود را شاه انشان و شوش می نامیده اند و حتی کوروش کبیر در کتبیه ها  خود را شاه انشان معرفی می کند .